اشک رازی ست لبخند رازی ست عشق رازی ست اشک آن شب لبخند عشق ام بود قصه نیستم که بگوئی نغمه نیستم که بخوانی صدا نیستم که بشنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی من درد ِ مشترک ام مرا فریاد کن...
۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر